شب سیاه
عشق
انجمن shabsyahm.vcp.ir/forum باسلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوار از امروز شما دوستان می توانید از چت روم وبلاگ استفاده کنید آدرس چت روم بهار است و شب عشق چه کوتاه بهار است و زمان پیوستن ما من اینجا و توآنجا و غصه هرجا میان ما هزاران کوه و دریا صدایت میکنم ای دلبرم نمایان که جانم از غم دوری پریشان است پریشان بیا بگذار تا با باد بخوانم شاید ناله ام را بشنوی آرام جانم بهار است و نوای بلبل باغ غم عشق مرا خواند به هرجا صدایت میکنم ای دلبرم صورت نمایان که جانم از غم دوری پریشان است پریشان بیا بگذار تا با باد بخوانم که شاید ناله ام را بشنوی آرام جانم که در عشق تو تنهاترینم به تنهایی و غصه بی رقیبم بیا بگذار تا با باد خوانم که شاید ناله ام را بشنوی آرام جانم چی سرت اومده که تنهام
گذاشتی گوشه گیر شدیی تو خودت شکستی نگو دل بریدی از قلب خسته دلی که یه عمره پای تو نشسته صدات کردم بی تو می میرم بمون کنارم نزار بمیرم عشق من منو نشکن فکر من نیستی اصلا نباشی می میرم به عشقت. آدرس انجمن shabsyahm.vcp.ir/forum
مــــــــــــن بــــــا تـو نـیامدم کـه صـحرا بـیـنـم
یــــــــــــــــــا بــــــــــر لـب جـوئی بـهوس بـنشینم مــــــــــــقــــــصـــود مـــــــــن آنست کـه تـو لاله و گــــــــــل مــــیچینی و مـن درد تـو بـرمـیچیـنم
گـــویـنـد هــــوای فـــــصــل آزاد خـــوشـــســت
بـــــــــــوی گـــــــــل و بــــــــــانـــــــگ مــــرغ گـــلزارخـوشــســــت ابــریـــشـــــم زیـــــر و نـــــــاله زار خـــــــوشــــسـت ای بـــی خــبـران ایـنـهـمه بـا یــار خــوشـسـت
عـشـاق بدرگهـت اســیرنـــــــــد بـــــــــــیــــــا
بـدخـوئی تـو بـر تـو نـــگیــــــرنــــــــد بــــــــیــــــــــا هـرجـورو جـفا کـه کـــــــــــرده ای مـــــــــعــــذوری زان پیش که عذرت نـپــــذیرنـــــــد بـــــیــــــــــا دوستت دارم
به اندازه ی...
ببخش دوست داشتنم که اندازه نداره
میروی ...
و من فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو،
یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقی است
و شاید همین یک لحظه
اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
.
.
.
اینقدر سرفه نکن
بیستون تو سرت بخوره
من باورت می كنم!
مرده شور تو ...
اما تو , تنها چیزی كه واسه من می چیدی.......
فکر میکردم تو همدردی!
جلو کوه داد بزنی محبت بر میگرده محبت!
جای ِ خالیت پر نمیشود دیگر؛
حتی...با خودت!
می ترسم
می ترسم... از روزی که دستهای تو هم سرد شوند
می ترسم... از روزی که به صدایت نیاندیشم
می ترسم... از روزی که در ذهنم نگاهت را نبینم
می ترسم... از روزی که تا ابد تو را نبینم
می ترسم... از روزی که بعد از آن تا بی نهایت تو را نشنوم
می ترسم... از نگاه تو... دستان تو... صدای تو
می ترسم... از روزی که فقط به من نمی اندیشی
می ترسم... از نفس های تو،آن لحظه که با نبضم هماهنگ نزند
می ترسم ...
ادامه مطلب ... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |